۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

زخمه


«بزن آن پرده،اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته
بزن این زخمه،اگر چند در این کاسه ی تنبور نمانده ست صدایی
بزن این زخمه بر آن سنگ، بر آن چوب،
بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن
لانه ی جغد نگر، کاسه ی آن «بربط سغدی» ز خموشی
نغمه سر کن که جهان تشنه ی آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه ی توست، بزن آن چه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده برافتد، من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوییم همانیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر